«ایران» در گفت و گو با کارشناسان و هنرمندان، کارکرد اقتصادی و هنری حراج تهران را به بحث می گذارد
حراج های هنری، رویدادی کاسبکارانه یا شکوفایی اقتصاد هنر؟
مریم سادات گوشه
روزنامه نگار
حراج تهران پانزدهمین دوره خود را روز جمعه 24 دی ماه پشت سر گذاشت. حراجی با مجموع فروش ۱۵۸ میلیارد و ۸۹۰ میلیون تومان که نسبت به حراج چهاردهم که در مجموع ۴۲ میلیارد و ۷۱۸ میلیون تومان فروش داشت، 4 برابر رشد داشته است. حراج تهران از همان بدو تأسیس اش در ایران همیشه با حاشیههای بسیاری مواجه بوده است. برخی از منتقدان حراج معتقدند که سود حاصل از حراج تهران به نفع دلالان و واسطه گران است تا هنرمندان؛ حراجی که به نفع جیب ثروتمندان است تا اینکه سودی برای اقتصاد ملی کشور داشته باشد و بعضی از هنرمندان هم حراج تهران را یک رویداد غیرشفاف میدانند، رویدادی که در پس آن مافیا تعیینکننده این است که کدام اثر خرید و فروش شود. اما در کنار این انتقادات برخی کارشناسان و هنرمندان هم با حضور حراج موافقند و بودنش را به نبودن آن ترجیج میدهند.
حراج تهران شفاف نیست
کیومرث قورچیان استاد نقاشی که نشان درجه یک هنری دارد و به گفته خودش سالهاست که مویش را در آسیاب هنر سپید کرده است درباره حراج تهران به «ایران» میگوید: «هر چیزی که در این دنیا شفاف نباشد بخصوص برای قشر هنرمند نه تنها مفید نیست بلکه ضرر فرهنگی و اجتماعی هم دارد. این ماجرا اصلاً شفاف نیست. معلوم نیست چه کار میکنند. من و امثال من یک عمر زحمت کشیده ایم و با خلق آثاری فاخر برای کشورمان آبرو خریده ایم اما هیچ گاه آثارمان به حراج راه پیدا نکرد.»
او که آثار ارزشمندی خلق کرده و معتقد است شیوه کارش به گونهای است که هیچ کس نمیتواند از آن کپی کند، درباره حراج میگوید: «یک رویداد کاسبکارانه است و گاهی آثار هنرمندانی همچون سهراب سپهری که در قید حیات نیستند، کپی میشود و در این حراجیها با قیمتی بالا به فروش میرسد.»
این نقاش در ادامه توضیح میدهد:«هنر حقیقی و واقعی در بورس بازی اتفاق نمیافتد. در هنر معاصر ایران آثار بسیاری خلق کردم و احتیاجی هم به شرکت در این حراج ندارم اما نسبت به آن منتقدم. زمانی که هنر در دنیا پشتوانه اقتصادی یک مملکت به شمار میرود، هنر ایرانی در کدام رتبه اقتصادی قرار دارد که پشتوانه و حامی اقتصاد کشور محسوب شود.»
سؤال این هنرمند ناظر به نحوه شرکت آثار هنرمندان است. او میپرسد که چرا حراج تهران بابت شرکت دادن آثار هنرمندان فراخوان سراسری اعلام نمیکند. قورچیان میگوید: «نحوه انتخاب آثار شفاف نیست.» او حتی فروش 158 میلیاردی حراج پانزدهم نسبت به 10 سال پیش و بیارزش شدن پول ما نسبت به دلار را فروش قابل توجهی نمیداند.
سود حاصل از حراج وارد چرخه اقتصادی میشود
بیشک در تمام دنیا حراج برگزار میشود.
و این مجموعهداران و مالکان آثار هستند که در حراجیها شرکت میکنند. برخی کارشناسان معتقدند خاصیت حراج همین است؛ جایی برای دلال بازی.
حمیدرضاششجوانی پژوهشگر حـــوزه اقتصـــاد فرهنگ و هنـــــر دربــــــاره برگزارکننــــــدگان حـــــراج توضیــــح میدهد: «در بازار هنر «اطلاعات نامتقارن» وجود دارد.«حراج گذار» در مورد اینکه چه کسی و چه چیزی در مجموعهاش دارد و چه چیزی میخواهد بفروشد، اطلاع دارد. هر کسی که صاحب دفترچهای باشد که در آن اطلاعات حراج آمده و در شبکه بازار هنر بهعنوان گره مرکزی شناخته شده باشد، برنده است.»
او درباره فروش بالای پانزدهمین حراج تهران در مقایسه با حراجهای قبلی، معتقد است: «سهم ایران از بازار هنر جهانی 17هزارم درصد است. به هیچ وجه فروش حراج تهران در مقایسه با حراجهای تراز اول دنیا رقم نجومی محسوب نمیشود. تازه اکوسیستم تجارت هنر ایران دارد شکل میگیرد، ما قبلاً حراج نداشتیم، صندوقهای سرمایهگذاری هنر و خیلی چیزهای دیگر هم نداشتیم. الان بورس هنر نداریم. سازمانهای مدیریت جمعی حقوق یا حق بازفروش اثر هنری نداریم به این معنا وقتی که هنرمند یک بار اثرش را میفروشد برای بار دوم باید درصدی به هنرمند پرداخته شود. سازمانهایی هم هستند که حقوق مالی هنرمندان را دنبال میکنند اینها هم در ایران وجود ندارد، اما اکوسیستم کم کم در ایران دارد جا باز میکند.»
او در پاسخ به اینکه برخی منتقدان حراج معتقدند که سود ناشی از حراج به جیب دلالان میرود و نه مردم و هنرمندان و حراج هیچ منفعتی برای بازار هنر ایران ندارد، میگوید: «سود حاصل از حراج وارد چرخه اقتصادی میشود. من نماینده حراج نیستم، مدافع کسب و کار هنر هستم. وقتی در حراج چیزی فروخته میشود بالاخره این پول خرج میشود و در نهایت وارد چرخه اقتصاد ایران میشود.»
او ادامه داد: «معلوم است که حراج جای دلالها و سرمایهگذاران است.هر حراجی چه هنری و چه غیر هنری اثر را از یک واسطه میگیرند و به واسطه دیگر میفروشند. مدلش این است. چه ایرادی دارد دلالها زیاد شوند؟»
او درباره وضعیت کنونی حراج تهران معتقد است: «حراج حتماً رشد میکند ،چه اکنون و چه در دوران بعد. آن هم بهدلیل اینکه منافع مالی مجموعهداران و کسانی که این آثار را خریدند گره خورده به اینکه رشد بیشتری کند. فرض کنید 200 کار از منوچهر یکتایی دارم. اگر اینها در حراج رشد کند آیا اموال من بیشتر نمیشود؟ پس منافع مالی افراد به حراج مربوط است و حراج هم بخوبی توانسته قلابش را در جاهای خوب گیر دهد. حاشیههای حراج از این باب است که مردم تفاوت بازار اولیه و ثانویه را نمیدانند. حراج اصلاً جای هنرمند نیست. حراج یکسری دلال، مالک و مجموعهدار هستند که یکسری کارها را جابه جا میکنند. از این منظر حراج اگر چه ظاهراً کاری برای امور زیباییشناختی دنیای هنر ایران کاری نمیکند اما در نهایت هم بازار رشد میکند هم هنر. به این معنا که آثار مهم تاریخ هنر مدرن ایران اکنون بالاترین قیمتها را در حراج دارند. در بلند مدت هم همپوشانی پیدا میکند.»
تابلوی استاد پرویز تناولی در حراج پانزدهم بیش از 14 میلیارد تومان به فروش رفت. در شرایط بد اقتصادی و تحریمها نوک تیز انتقادات به این رقم وارد شد و برخی منتقدان آن را هیاهویی برای هیچ دانستند.
ششجوانی در پاسخ به اینکه چرا یکدفعه تابلوی استاد تناولی با این رقم فروخته میشود؟ و انتقادات و حاشیههایی هم به همراه دارد، توضیح میدهد: «چون بازار ثانویه محدود و کوچک است. ما پنج سطح بازار بیشتر در دنیا نداریم. در بالاترین سطح بازار کلاً اثر 100 هنرمند در تمام جهان فروخته میشود. در سطح بعدی 1000 هنرمند و در بخش ملی در هر کشور 100 هنرمند آثارشان به حراج میرود. شما اگر به اسامی هنرمندان حراج دقت کنید همین اسامی در حال تکرارند. و دائماً خرید و فروش میشود چون ارزش افزوده ایجاد میکند. معلوم است اگر من اثر یکی از این 100 نفر را بخرم در آینده سود بیشتری میکنم. در بازار اولیه که سودی در خرید آثار وجود ندارد و کسی هم برای سرمایهگذاری خرید نمیکند. افراد در بازار اولیه برای نیازهای زیبایی شناختی اثر میخرند و به توسعه مالی اثر فکر نمیکنند. سخن کوتاه ،هنرمندان محدودی در حراج وارد میشوند. اصلاً اگر قرار بود همه وارد شوند که حراج بیمعنی میشد.»
حراج تهران باید سمت و سوی حرفهایتر به خود بگیرد
جمــال رحمتـــی کاریـــکاتوریســت معتـــقــــد است: «مساله وجود حراج هنری در ذات خود نه خوب است و نه بد. انگار که بگوییم مغازه خوب است یا بد؟ خوب و بد بودن هر چیزی به مسائل مختلفی ارتباط پیدا میکند. فکر میکنم وجود حراج هنری، تکمیل فرایند اقتصادی بازار هنر است اما میدانیم که حراج و رویکردهای هر ساله آن، به شکل مستقیم و غیرمستقیم به بازار هنر، پیام ارسال میکند.»
او میگوید: «واقعیت این است که هنرمندان بسیاری هم سودای حضور در حراج را دارند اما آنچه که در این حراجیها اتفاق میافتد، به طور معمول شفاف نیست. طبیعتاً افرادی در پشت پرده آن حضور دارند که بهدلیل مناسبات مالی و قدرت تعیین کنندهای که موقعیت اقتصادی و نه الزاما هنری به آنها میدهد، می توانند تعیین کنند که اصولاً چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. قصدم این نیست که بگویم آنها چیزی از هنر نمیدانند اما آنها مشخص میکنند که دوست دارند به چه آثار و اشخاصی روی خوش نشان دهند و به چه آثار و اشخاصی بیتوجه باشند. البته این را هم میدانم که در همه جای دنیا هم نه دقیقاً به این شکل اما به هر ترتیب خریداران، مجموعهداران و صاحبان ثروت در این حیطه، تعیینکنندهاند. در عین حال معتقدم که این حراجیها بخش بسیار محدودی از هنرمندان را همراه خود دارند و میتوان گفت که بازی مالی و هنری تعداد بسیار محدودی است. با این حال من وجود حراج را به عدم آن ترجیح میدهم. هرچند که معتقدم باید سمت و سوی حرفهایتر به خود بگیرد.»
نشست تحلیل و بررسی حراج تهران از منظر اقتصاد و هنر با حضور پرویز براتی (روزنامهنگار و نویسنده)، سمیه رمضانماهی(پژوهشگر حوزه هنر)، حافظ روحانی (منتقد و پژوهشگر)، آرش سلطانعلی(مدیر گالری و مؤسسه ایده) و محمود نورایی(روزنامهنگار و منتقد هنری) در مؤسسه فرهنگی ـ هنری ایده برگزار شد. سمیه رمضانماهی در بخشی از این نشست، با اشاره به وضعیت اقتصاد فرهنگ و تاریخچه خرید و فروش آثار هنری گفت: «تا مدتها در تاریخ هنر به چیزی به اسم نهاد قائل نبودند و در واقع نهاد دیده نمیشد. شیء هنری دارای ارزشی دانسته میشد که در ذاتش وجود دارد. درواقع اثر هنری بواسطه تولید توسط فردی به نام هنرمند دارای یک ارزش در ذات خودش بود که اگر ما نمیدانستیم که هنرمند اثر هنری چه کسی است، اینطور برداشت میکردیم که اثر هنری بهذات دارای یک ارزش است. زمان در تاریخ میگذرد و نظریههای مختلفی پیرامون هنر مطرح میشوند. در ورود به قرن بیستم اتفاقی که میافتد این است که ارزش اثر هنری از امر ذاتی با نظریه جورج دیکی به نهاد منتقل میشود. جورج دیکی در نظریه خودش چیزی را به اسم نهاد اجتماعی هنر تعریف میکند. او بر این باور است که آنچه اثر هنری را اثر هنری میکند، در ذات آن وجود ندارد.» رمضانماهی به این نکته اشاره کرد که «هزاران تابلو هنری هستند که ممکن است دارای هارمونی باشند اما شما آن را اثر هنری ندانید. چیزی که اثر هنری را ارزشمند میکند نهاد اجتماعی هنر است که منظور گالریداران، منتقدین، مجموعهداران و کسانی است که در تخصص حیطه هنری هستند. پیرامون اینکه آیا میشود نهاد را خرید، آیا میشود بر نهاد تأثیر گذاشت، آیا نهاد دارای یک مافیای عجیب است، میتوان بحث کرد. ما امروزه در دنیایی زندگی میکنیم که امر اقتصادی یکی از اجزای لاینفک تمام فعالیتهای ما است. ما بهصورت عجیبی با چیزی به اسم ارزش مالی درگیر هستیم. یعنی انسانی که وقت و زمانش را بدون اینکه بتواند از آن رهاورد مالی داشته باشد، برای ما عجیب است. نکتهای که امروزه ما داریم این است که امر اقتصاد و نهاد قدرت اقتصادی جهان را دارد میگرداند و به تبع در مورد اثر هنری هم وارد میشود. یعنی ما نمیتوانیم به آثار هنری فارغ از ارزش اقتصادی نگاه کنیم. اگر چنین امکانی را بخواهیم برای آن ایجاد کنیم، تابلو به روی دیوار خانه ما میرود؛ صرفاً برای اینکه دوستش داریم. ما در قدیم نیز این را داشتیم. اصلاً شروع حراج در ایران با چنین مضمونی بود.» این پژوهشگر افزود: «خاطرم هست زمانی که ما از مجموعهدار کار میخواستیم، میگفتند که من این کار را از خود آرتیست گرفتم و گذاشتمش روی دیوار و حاضر نیستم حتی کسی آن را ببیند چه برسد به اینکه بخواهم معاوضه کنم. این یعنی چفت و بست عاطفی با اثر. وقتی میخواهیم جایگاه اثر هنری را با این معیار که اثر هنری به قدری جایگاه والایی دارد که اصلاً قابل معاوضه نیست، بسنجیم، باید در تمام مراحل زندگی این نگاه را داشته باشیم که چون در بقیه مراحل زندگی به اقتصاد وابسته هستیم، پس شدنی نیست. حراجیهایی مثل کریستیز سابقه آنها به قرن هجدهم بازمیگردد؛ اما حراجی در ایران به سالهای ۱۳۴۵ برمیگردد و امر تازهای است. نکتهای که وجود دارد، به لحاظ فرهنگی است.» او اضافه کرد: «ما در فرهنگی زیست میکنیم که هنرمند بهصورت ناخوادآگاه و پنهانی واژه عارف را بهدنبال خودش میکشد. ما دوست داریم که هنرمندان را همواره به یک چیزی به اسم شهود منتسب کنیم؛ یعنی دیدگاهمان این است که هنرمند برای اینکه به آن دریچه بالا وصل شود، باید خیلی خالص باشد. پیشزمینهای داریم که هنرمند از عالم ماده بریده است. در فرهنگ ما ایرانیان هنرمند بودن شغل نیست. واژه هنرمند از تولیدات جدید ما محسوب میشود. در واقع شغل نمیتواند هنر باشد. شما زمانی که به تاریخ هنر نگاه میکنید، هنرمندان شغلی دارند که محل درآمدشان است و کار هنری هم میکنند. زمانی که پارلمان قدرت آرتیست را حمایت میکند، شکوفایی هنر را داریم. پس در واقع ما هنرمندی که در این خاک بتواند بواسطه خلق اثر هنری زندگی کند و آن زندگی، زندگی باکیفیتی باشد، نداشتیم. بنابراین ناخودآگاه واکنش نشان میدهیم؛ نسبت به اینکه چطور یک آرتیست صرفاً از بده بستان مالیای که بهواسطه خلق اثر هنری میخواهد اتفاق بیفتد، میخواهد زندگی کند. هنر نه تنها شغل است که میتواند شغل پربازدهی نیز باشد. هنرمند میتواند در سطح بالایی تولید کند و رهاورد مالی نیز داشته باشد و واکنش هم در مقابل آن داریم. بهدلیل اینکه آن ذهنیت همچنان وجود دارد. اصولاً در فرهنگ ما ایرانیان شغل چیز لذتبخشی نیست. هنر امر لذت است و ما نمیتوانیم فکر کنیم فردی از طریق لذت بردن کسب درآمد کند. نه فقط در جامعه ما بلکه در بیشتر جوامع در حال پیشرفت چنین است.»